اگر شماهم دوست دارین تو این بخش عضو باشین میتونین شعر های زیبای خودتون رو در نظر های همین قسمت درج کنید تا به اسم خودتون داخل وبلاگ نوشته بشه .....
«باده ی عشق»
افسوس که عمر من به هفتاد گذشت از دست برفت دوباره کی آید دست
هنگام گل و لاله و یاران سرمست من باده ی عشق را گرفتم بر دست
من عاشق آن لعل گل ماه توام بی چاره ام و همیشه بر دام توأم
گشتم صنما به آرزویت بیمار یک رحم نما بر من بیچاره و زار
چند روزه ی عمر را که بر عشق توأم هریک نفسی را به غنیمت بشمار
مهدی رفیعی
صدای قلب
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها درسینه ام می دوی
کافی ست کمی خسته شوی
کافی ست بایستی
گروس عبدالملکیان
«سرو گلستان»
به دم میکده ایندم چه شتابان رفتم چو نسیم سحری غنچه ی خندان رفتم
بدم میکده من غنچه ی گل بگرفتم گل کجا، غنچه کجا، یاد گلستان رفتم
بدر میکده آن دلبر طناز دلم به برش تند دگر تا لب ایوان رفتم
جان دلبر تو کجا دلبر جانانه کجا من بدنبال همان سرو خرامان رفتم
ای «رفیعی» تو کجا نوگل خندان به کجا من بدنبال همان سرو گلستان رفتم
مهدی رفیعی
متاسفانه
در من جرئت مردن نیست
فقط میخابم
تابیدار نباشم
مثل زنم که کنار من خوابیده است
مثل پدرم که در قاب عکسی کهنه
مچاله شده است
ومثل مادرم که سال هاست از ردیف پنجم
تکان نخورده است
در من هنوز جرئت مردن نیست
فقط میخابم
تا با شناسنامه ام رای بدهم
محمد رضا عبدالملکیان